امام علی (ع)

امام علی (ع)

 

دلائل ذکر شهادت بر ولایت علی(ع) در اذان واقامه
 
پرسش:
چرا شیعیان در اذان و اقامه شهادت به ولایتعلی(ع) می گویند ؟ آیا دلائل روائی یا قرآنی وجود دارد؟
منبع پاسخ: پایگاه حوزه5604، 5604
پاسخ:
پیرامون سؤال شما توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است:
1-در روایاتی چند آمده است که شهادت ثالثه و آوردن نام علی (ع) بعد از لا اله الا الله و محمدا رسول الله با خلقت آسمانها و زمین عرش و کرسی و... توأم بوده است.
الف- امام صادق(ع) فرموده است که: خداوند تعالی بعد از خلقت آسمانها و زمین امر فرمود که منادی به این سه شهادت ندا دهد.[i]
ب- در حدیثی دیگر آن امام همام(ع) فرموده است که: خداوند با خلق عرش و کرسی و...بر آنها نوشت لا اله الا الله محمد رسول الله علی امیرالمؤمنین و آنگاه فرمود:(فاذا قال احدکم لا اله الا الله محمد رسول الله فلیقل علی امیرالمؤمنین ولی الله)[ii]
2- از بعضی از روایات نبوی استفاده می شود که: ذکر امام علی(ع) بعد از ذکر خدا و حضرت رسول(ص) چه در اذان باشد یا غیر اذان جایز است و در نزد خدا محبوبیت دارد[iii]
در این جا ممکن است سؤال شود پس چرا خود پیامبر(ص) آن را در اذان نیاورده است؟در جواب می توان گفت که اولاً: تقیه اقتضاء می کرده است که نام علی(ع) در اذان نیاید همان طوری که اقتضاء می کرده است در قرآن به این نام تصریح نشود.
ثانیاً: در کتاب السلافة فی امر الخلافة آمده است که سلمان فارسی در اذان خود شهادت ثالثه را اضافه نمود و همین موجب شد که بعضی از صحابه به نزد پیامبر شکایت ببرند ولی پیامبر(ص) به اعتراض آنها توجهی ننمود و مهر تائید بر کار سلمان زد و هم چنین در این کتاب آمده است که بعد از واقعه غدیر اباذر غفاری در اذان خود بعد از شهادتین به ولایت امیر مؤمنان علی(ع) شهادت داد، جمعی از منافقین این را نپسندیدند و آن چه را دیده بودند، به عنوان اعتراض بر پیامبر(ص) عرضه کردند پیامبر(ص) فرمود:(اما وعیتم خطبتی یوم الغدیر لعلی بالولایه، پس چه بود معنای خطبه طولانی من که در آن صحرا و گرمای  شدید برای شما خواندم آیا معنای آن غیر از این بود که علی امیرالمؤمنین ولی خداست)؟ و در ادامه فرمود : مگر نشنیده اید که من گفتم آسمان سایه نیافکنده و زمین در خود جای نداده، کسی را که راستگو تر از ابی ذر باشد و آنگاه سر انجام آن گروه معترض را بر ملا نمود وفرمود :( انکم لمنقلبون بعدی علی اعقابکم.[iv]
ممکن است شما دیدگاه ما را این گونه نقد کنید که:
 اولا: تقیه قابل اثبات نیست پس به روایاتی که در آن، صورتِ اذان نقل شده است اما بدون شهادت ثالثه[v]عمل می شود.
ثانیا: در سند روایاتی که نقل کرده اید مناقشه می شود که:
الف- روایت امام صادق(ع) را که فرمود:(فلیقل علی(ع) امیرالمؤمنین ولی الله) کسی نقل نکرده مگر احتجاج طبرسی و احتجاج طبر سی کتابی است که غالب اخبار و روایاتش مرسل است و این روایت هم مرسلا نقل شده است یعنی طبرسی در سال 558 هجری وفات نموده است و امام صادق(ع) در سال 148 هجری اما در عین حال می گوید :روی القاسم بن معاویه قال قلت لابی عبدالله....
پس روایات او عاری از سند است و او خود در اول کتابش به این اعتراف می نماید.
ب- عده ای از علماء در اعتبار کتاب احتجاج تشکیک کرده اند و گفته اند محتمل است این کتاب به شش نفر منسوب باشد[vi].
ج- در کتاب رجال نامی از قاسم بن معاویه برده نشده است پس حال این راوی مجهول است بله در بین روات شخصی بنام قاسم بن یزید بن معاویه است اما این شخص راوی روایت احتجاج نمی باشد .
ثالثا:آن چه شما گفته اید منافات با گفتار صدوق دارد چون صدوق ادخال شهادت ثالثه را در اذان به مفوضه استناد می دهد.
در جواب نقد اول می گوئیم که شکی نیست پیامبر عظیم الشان اسلام واقف به عظمت ولایت بوده و به خاطر همین آن را از اول بعثت اعلام کرده است اما از آیات قرآن این نکته را استنباط می کنیم که آن حضرت در اعلام رسمی و گسترده آن ترس داشته است و شاهد ما لحن تند این آیه قرآن است که قبل از واقعه غدیر نازل شده که (یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته).[vii]
آیا ترس پیامبر(ص) نسبت به مسائل کوچک و شخصی بوده است یا خوف این را داشته اند که با اعلام این نکته اساس اسلام و نهالی که برای رشد و شکوفایی آن همه زحمت کشیده شده در معرض خطر قرار خواهد گرفت ؟
و این همان است که در آن ماجرا خداوند پیامبرش را این گونه مورد خطاب قرار می دهد که:(الیوم یئس الذین کفرو من دینکم فلا تخشوهم و اخشون).[viii]
و لذا بزرگانی چند عدم جعل شهادت به ولایت حضرت علی(ع) را در اذان و اقامه در این راستا ارزیابی می نمایند بلکه عقیده دارند که عدم تصریح به ولایت آن حضرت در قرآن هم به خاطر تقیه بوده است ، همان طوری که در روایت هم بدان اشاره شده است[ix].
زیرا کنایه و عدم تصریح در عین زیبایی مضاعف هم وافی به مقصود است و هم موجب عدم عدم تحریک معاندان در اسقاط آیات قرآن می گردد و همین عاملی در حفظ اسلام گشته است.
و اما جواب نقد دوم : کسی از علماء از این گونه روایات به جزئیت شهادت ثالثه استدلال ننموده است[x]. و لذا از فقهای شیعه کمتر کسی پیدا می شود که گفته باشد شهادت ثالثه جزء اذان است منتهی از مجموع ادله ای که در نزد آنها بوده گفته اند که مستحب است شهادت ثالثه در اذان گفته شود اما نه به قصد جزئیت[xi]. همان طوری که مستحب است بعد از شهادت به رسالت پیامبر(ص) گفته شود: "اللهم صل علی محمد واله". علاوه روایاتی که این گونه اند اگر به اخبار تسامح در ادله سنن ضمیمه گردند می توانند مورد توجه قرار گیرند لذا از امام صادق(ع) روایت شده است که "من بلغه عن النبی(ص) شی من الثواب فعمله کان له اجرا ذلک و ان کان رسول الله لم یقله"[xii].
بله علمایی قائل به جزئیت یا وجوب شهادت ثالثه در اذان شده اند اما نه با اتکاء به این روایات ضعیف بلکه برای فتوای به وجوب خود دلیل اقامه کرده اند و این روایات را به عنوان یکی از مؤیدات ذکر نموده اند مثلا صاحب کتاب االشهاده بالولایه فی الاذان، پیرامون روایت احتجاج می نویسد: صاحب احتجاج در این کتاب اسانید روایات را نیاورده  است و لذا از جهت علمی فقیه نمی تواند به چنین روایاتی اعتماد کند و به استحباب فتوی دهد اما علمای ما به مفاد این روایات فتوی داده اند و این قاعده مورد پذیرش خیلی از علماء می باشد که عمل مشهور به روایت مرسله یا ضعیف ، نقص سند آن روایت را جبران می کند.[xiii]
و در ادامه بحث در همان کتاب می گویند: الان شهادت ثالثه شعار شیعه شده است و لذا بعضی از بزرگان مثل مرحوم حکیم در کتاب مستمسک قائل به وجوب شهادت ثالثه در اذان می باشد به لحاظ این که این شعار مذهب شده است و ترک آن به مذهب ضرر می رساند[xiv].
پس این احتمال قوی می نماید که بگوئیم شهادت ثالثه از زمان پیامبر(ص) در اذان داخل شده است و آن گاه که شیعه از تقیه خارج شد، رواج پیدا نمود و لذا نمی توانیم گفتار ذیل را درست ارزیابی نمائیم که: "شهادت ثالثه ( داخل کردن اشهد ان علی ولی الله) از جمله کارهایی است که صفویه در اذان مرتکب شده اند و این همان است که بعضی از غلات سعی در تنفیذ آن در قرن چهارم هجری داشته اند اما علمای شیعه امامیه آن را به شدت مردود و بدعت حرام شمرده اند همان طور که صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه نقل نموده است".
بله می توانیم با گفتار ذیل موافق باشیم که: در زمان صفویه شیعه از تقیه خارج گشت و در پرتو درایت محقق کرکی در این زمان دو جمله اشهد ان علیا ولی الله و حی علی خیرالعمل که در اثر حملات دشمنان کینه توز (بین سالهای 528-447)از بین مردم رخت بسته بود، احیاء گردید.[xv]
حال با این مقدمه به نقد اشکال سوم می پردازیم که خود حدیث مفصلی دارد .
شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه گفته است: هَذَا هُوَ الْأَذَانُ الصَّحِیحُ لَا یُزَادُ فِیهِ وَ لَا یُنْقَصُ مِنْهُ وَ الْمُفَوِّضَةُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ قَدْ وَضَعُوا أَخْبَاراً وَ زَادُوا فِی الْأَذَانِ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ مَرَّتَیْنِ وَ فِی بَعْضِ رِوَایَاتِهِمْ بَعْدَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ مَرَّتَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَی بَدَلَ ذَلِکَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً مَرَّتَیْنِ وَ لَا شَکَّ فِی أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ وَ لَکِنْ لَیْسَ ذَلِکَ فِی أَصْلِ الْأَذَان[xvi].
ولی ما با توجه به عظمت و بزرگی شیخ صدوق، ملاحظاتی نسبت به این کلام دارِیم:
اولا ایشان در تعریف مفوضه گفته اند که مفوضه فرقه گمراهی می باشند که می گویند: خدا پیامبر اسلام(ص)را خلق نموده است و خلق دنیا را بوی واگذار کرده است و بعضی هم گفته اند: بلکه این را به علی(ع) واگذار کرده است و اینها از معتزله و احزابشان می باشند که قائلند اعمال بندگان به خود آنها تفویض شده است.[xvii]
در حالی که در جای دیگر می فرمایند: (ان الغلاة و المفوضة لعنهم الله ینکرون سهو النبی(ص) و یقولون لو جاز ان یسهو فی الصلاة لجاز ان یسهو فی التبلیغ لان الصلاة علیه فریضة کما ان التبلیغ علیه فریضة)[xviii]
و لازمه حرف ایشان این است که همه آنهایی که به سهو النبی اعتقاد ندارند از غلات و مفوضه به شمار آیند در حالی که اگر این گونه باشد باید کل شیعیان به غیر از صدوق و استادش از مفوضه باشند چون شیعیان درطول تاریخ قائل به عدم سهو النبی بوده اند.[xix]
(انفوا عنا الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم، یعنی از ما ربوبیت را نفی کنید و آنگاه هر فضیلتی را که می خواهید برای ما اثبات کنید)[xx]. حال با توجه به این مقدمه می توانیم بگوئیم شاید آنهایی که صدوق به آنها نسبت مفوضه داده است از این دسته بوده اند و لذا مناسب به نظر می رسید که ایشان اسامی آنها را ذکر می کرد تا محققین نسبت به این انتساب هم بحث می نموده اند همان طوری که درباره عده ای از منسوبین به غلو و تفویض بحث کرده اند و سلامت آنها را اثبات نموده اند.
ثانیا از بیان ایشان این نکته به دست می آید که ایشان با جزئیت شهادت ثالثه مخالف هستند زیرا مفوضه را که قائل به جزء بودن شهادت ثالثه در اذان بودند لعنت کرده و علاوه فرموده است: "لا شک ان علی ولی الله...و لکن لیس ذلک من اصل الاذان" و اما قریب به اتفاق علمای شیعه قائل به جزئیات شهادت ثالثه در اذان نمی باشند.[xxi]و تنها محبوبیت و رجحان شهادت ثالثه را در اذان اثبات می نمایند و این همان چیزی است که از کلام شیخ صدوق نفی آن استفاده نمی گردد، پس می توان گفت که طبق نظر شیخ صدوق اگر شهادت ثالثه در اذان بدون قصد جزئیت آورده شود رجحان دارد.
ثالثا : همین گقتار ایشان دلیل بر وجود روایاتی است که دال بر جزئیت شهادت ثالثه بوده اند و چون ایشان آنان را از جعلیات مفوضه می دانسته است از نقل آنان خودداری نموده است در حالی که (اعترافه بورودها روایة و رده لها درایة و الروایة لا تعارضها الدرایة) و اسلوب بحث و اجتهاد اقتضا می کرده است که ایشان در وهله اول آن احادیث را نقل و آنگاه با بیان اشکالات سند یا متن به صحت و سقم روایات حکم کنند اما این که از اساس چنین روایاتی را ذکر نکنند و از صفحه روزگار محو نمایند، روش علمی تلقی نمی گردد، و این بدان خاطر است که ممکن است متقدمین در سند یا دلالت روایاتی اشکال کنند اما متأخرین آن مناقشه را نپذیرند.
رابعا: شیخ صدوق گر چه حق بزرگی بر گردن شیعه دارد اما تجلیل از ایشان با خطا انگاشتن سخن ایشان منافاتی ندارد. او معصوم نبوده که گفتارش بر دیگران حجت باشد و لذا شیخ عبدالنبی عراقی در تعلیقه خود بر کلام شیخ صدوق می نویسد: کسی از امامیه نگفته است که از شرایط حجیت خبر عمل صدوق و عدم اعراض او می باشد پس به درستی که برای صدوق فتوای نادره ای است که احدی از فقهاء با ایشان موافقت نکرده است مثل مسأله سهو النبی و کنار گذاشتن اخباری که دلالت بر عدم سهوالنبی دارند و وجوب حج در هر سال بر هر کسی که متمکن از آن است و جواز وضو و غسل با آب مضاف و پاک بودن خون اگر کمتر از یک نخود باشد و پاک بودن خمر و نجس نشدن آب قلیل به ملاقات با نجاست و...[xxii]
خامسا: شیخ طوسی از این اخبار و احادیث به شواذ تعبیر آورده است و همین تعبیر خود حکایت از آن دارد که راوی این گونه روایات ثقه بوده اند منتهی شاذ و مخالف با آن چه مشهور روایت کرده اند، می باشند و این خود دلالت بر صحت این احادیث دارد اما فقهاء بدان عمل نکرده اند.[xxiii]
واگر به این قائده تسامح در ادله سنن اضافه گردد می تواند دلیل باشد که قول صدوق اگر عدم رجحان مطلق شهادت ثالثه و حکم به گمراهی قائل به رجحان مطلق باشد، وجهی ندارد سادسا: از کلام شیخ صدوق بر می آید که در قرن چهارم هجری که عصر ایشان بوده است شهادت ثالثه در اذان بوده است و آن زمان به عصر غیبت صغری و نواب اربعه نزدیک است و لذا می توان گفت که اگر شهادت ثالثه بدعت بوده باید در توقیعات صادره از حضرت حجت(ع) نهی ای نسبت به این وارد می شده همان طوری که نهی و تبری در باره اهل بدع و باطل مثل شلمغانی و... صادر شده است، در حالی که چنین چیزی از آن حضرت درباره شهادت ثالثه در اذان صادر نشده است .
نتیجه این که از لحاظ تاریخی این احتمال بسیار قوی است که اصل تشریع شهادت ثالثه در اذان در زمان پیامبر(ص) اتفاق افتاده اما روی جهاتی در آن زمان اعلام نشده است و این نه تنها مورد تأیید ادله خاصی است که بیان شد، به وسیله ادله عامه ولایت حضرت علی(ع) نیز تأیید می گردد ولی با این حال علمای شیعه می گویند چون اذان عبادت است و این احتمال وجود دارد که شهادت ثالثه جزء آن نباشد مستحب یا واجب است که آن را به جا آورند  اما نه به قصد جزئیت و تفاوت اذان با سایر عبادات مثل نماز در این است که در بین اذان می توان حتی کلام بیهوده گفت چه برسد به کلام حقی اما نماز از چنین خصوصیتی بر خوردار نیست.


[i] - بحارالانوار جلد 37 صفحه295حدیث10 باب 54- امالی صدوق مجلس88 ظاهرا این ندا برای اجابت کسانی بوده است که در عالم ذر وجود داشته اند .امام باقر(ع) در حدیثی فرمود : ان الله اخذ من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم فقال الست ربکم و محمد رسولی و علی امیرالمؤمنین قالو بلی .
(الیقین لابن طاووس ص50،55،88)
[ii] - بحار الانوار جلد 27صفحه1، جلد1باب1 .
[iii] - بحار جلد 38صفحه318 و319 حدیث27 باب 67 و جلد 27 بحار صفحه 8 جلد 16 باب10 و همان باب1 .
[iv]- السلافة فی امر الخلافة ، شیخ عبدالله مراغی از علمای اهل سنت که در قرن هفتم می زیسته است ، کتاب ایشان از جمله کتب خطی است که در کتابخانه ظاهریه دمشق موجود می باشد .
[v] - الذخیرة صفحه254- مرحوم نراقی در مستند الشیعة فی احکام الشریعة قول به حرمت ادخال شهادت ثالثه را نقل می کند که عده ای گفته اند چون کیفیت منقوله اذان از شهادت ثالثه خالی بوده پس مطلقا حرام است که شهادت ثالثه را در اذان داخل کنیم و آن گاه در جواب آن می گوید :
در اذان توالی و عدم فصل شرط نیست و لذا کلام لغو هم در بین اذان حرام نیست پس چگونه می توان گفت که ذکر کلام حق حرام است با این که عموماتی داریم که ذکر شهادت ثالثه را تائید می نمایند.
[vi]صیانة القران من التحریف/ محمد هادی معرفت ص231 .
[vii] - سوره مائده آیه 67 با عنایت به این آیه قرآن عده ای فرموده اند که چون عدم اعلان ولایت حضرت علی (ع) معادل عدم تبلیغ رسالت قلمداد شده است پس باید لا اقل به استحباب شهادت ثالثه در کنار شهادت به رسالت قائل شد زیرا طبق این آیه قران اگر ولایت اعلان نگردد در واقع رسالت هم اعلان نشده است .
ر.ک: فقهیات بین السنه والشیعه ، عاطف سلام ص69-62
[viii] -سوره مائده آیه3
[ix]-معلقات، آیت الله گرامی صفحه 156-عدّة النجفیة فی شرح اللمعة الدمشقیة ،کیفیة الاذان و...
[x] -ان لم یستبعد الجزئیة  العلامه المجلسی و صاحب کتاب الحدائق و الشیخ محمد حسین کاشف الغطاء ،و آیت الله السید میرزا ابراهیم  الاصطهباناتی النجفی یعتقد الجزئیة واقعا و لکن الظروف لم تساعد النبی علی اعلام الامة بها
[xi] - غنائم الایام،میرزا ابوالقاسم قمی ص170-بحار ج84 باب اذان واقامه- حدائق الناظره کتاب الصلاه
[xii] - المحاسن جلد1صفحه 25 و روی نحوه الکلینی فی الکافی علی ما فی هامش مرآة العقول جلد   2صفحه 106 باب من بلغه ثواب ،تاریخ بغداد،خطیب جلد 8 صفحه 296 المناوی فی الفیض القدیر جلد 6 صفحه 95.
[xiii]- الشهاده بالولایة فی الاذان، سید علی حسینی میلانی صفحه 28
 
[xiv] - همان صفحه 43. در بعضی از تعبیرات آمده است : شکی نیست که ولایت معصومیه که اصل ولایت بعد ولایت الهیه می باشد ، اساس فرایض اسلام است و شکی هم نیست که اعلام آن هم از شعائر الله می باشد وظاهر کتاب وسنت وجوب حفظ شعائر است...علاوه اعلان این ولایت در مظانش محبوب اکید خداوند است و از اهم مظانش اذان و اقامه است  چون اذان برای اعلان عمود دین است وولایت بالاتر از نماز می باشد ،علاوه روایت امام صادق (ع) در احتجاج به این شهادت امر می کند ... پس احتیاط به ذکر ولایت ترک نشود و لو یک بار اما نه به قصد جزئیت.
(ر.ک: معلقات جلد2صفحه156)
[xv] - رجوع شود به مجله مبلغان شماره 24 .
[xvi] - جلد1 کتاب الصلوه باب الاذان.
[xvii] - صفحه290.
[xviii] - صفحه359.
[xix] - روضه المتقین جلد2 مرحوم مجلسی اول صفحه245.
[xx] - ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 427- و به همین مضمون است روایاتی که در منابع ذیل نقل شده است بحار جلد25صفحه289-بحار جلد 47 صفحه 148-8کشف الغمه جلد 2 صفحه197.
[xxi] - گر چه مفاد بعضی از روایات جزئیت است. موسوعه الفقه جلد9 کتاب الصلاه سید محمد شیرازی.
[xxii] - رساله الهدایه فی کون بالولایه فی الاذان والاقامه جزء کسائر الاجزاء صفحه 39.
[xxiii] - رساله الدرایه شهید ثانی صفحه 13.
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:54 ] [ جلال کامیاب فر ] [ ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام علی (ع) و آدرس jalal1360.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 8063
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 8063
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1